mr.adineh
بیمارى ها چگونه به وجود مى آیند؟ و هنگامى که به جمعیتى از مردم از همه جا بىخبر حمله مىکنند چه اتفاقى مىافتد؟یافتن پاسخ این پرسشها در قلمرو علم اپیدمیولوژى یا همه گیرشناسى است.
مطالعه اپیدمىها یا همهگیرى بیماریها - که ریشه یونانى آن به معناى "در میان مردم" است - در واقع تنها عرصه مورد مطالعه اپیدمیولوژى نیست، بلکه این رشته علمى به مطالعه همه آثار مربوط به بهداشت و سلامتى در گروه هاى مردم مىپردازد.
اگر چه ریشههاى اپیدمیولوژى را مىتوان در درک بشر از بیمارىهاى عفونى جستجو کرد، ولى این علم بسیار فراتر از این رفته و گستره وسیعى را از یافتن خطر بروز سرطان ناشى از استعمال دخانیات تا جستجوى آثار رژیم هاى گیاهخوارى بر سلامتى فرد در برمىگیرد.
علتها و معلولها
در حالى که متخصصان اپیدمیولوژى امروزه از آخرین و جدیدترین روش هاى آمارى و فناورى کامپیوترى براى آزمودن نظریه هاى خود استفاده مىکنند، هدفشان همان هدف پیشتازان علم اپیدمیولوژى است: کشف راز بیمارى و ناخوشى در گروهى از مردم.
بر همین روال بود که کشف راز سرطان هایى که پاک کننده هاى دودکش لندن را در قرن هجدهم گرفتار کرده بودند، نظر جراح برجسته انگلیسى "س رپرسیوال پات" از بیمارستان سنت بارتولومى را به خود جلب کرد.
پات متوجه شد که پاک کنندههاى دودکش به ویژه در معرض ابتلا به نوعى سرطان پوست در کیسه بیضه (اسکروتوم) بودند. از آنجا که این بیمارى تنها افراد بزرگسال را گرفتار مىساخت، یک احتمال این بود که بیمارى مربوط به خود دستگاه تناسلى باشد. ولى پات به این فکر افتاد که علت واقعى بیمارى احتمالاً تماس دائم با دوده هاى لوله بخارىها است.
گزارش وى درباره شیوع بیمارى که در سال ۱۷۷۵ منتشر شد، نخستین تلاش متمرکز براى یافتن علت سرطان در گروه خاصى از مردم بود، بدین ترتیب نخستین مطالعه همهگیرشناسى متولد شد.
این مطالعه و بسیارى مطالعات بعدى این هدف را نیز دنبال مىکردند که با وجود ناشناخته بودن علت یک بیمارى تلاشهایى به منظور حمایت و حفاظت از افراد در معرض خطر صورت گیرد (و در این مورد علت بیمارى که همانا دوده بود تا ۱۵۰ سال بعد کشف نشد.)
حتى تا سال هاى دهه ۱۸۵۰ علت بیمارى هاى عفونى ناشناخته بود و دانشمندان هنوز به تصورات قرون وسطایى مثل "بخارات متعفن" چسبیده بودند. اپیدمیولوژى سرنخ هاى بسیار مهمى از حقیقت به دست داد.
در سال ۱۸۴۲ در یک مطالعه رسمى پیرامون شرایط نیروى کار در انگلستان که بوسیله "ادوین چادویک" صورت گرفت، رابطه مستقیم بین بیمارى و بهداشت نامناسب کشف شد. سپس یک کمیسیون سلطنتى موضوع را پیگیرى کرد و ماجرا منجر به پایه گذارى یک هیأت بهداشت ملى جهت هماهنگ ساختن موضوعات بهداشتى پایه اى از تمیز کردن خیابان ها گرفته تا دفع فاضلاب شد.
تقریباً در همین زمان مطالعه، انتشار و پراکندگى سرخک در جزیره فارو بین ایسلند و شبه جزیره شتلند، پزشک دانمارکى، پیتر پانوم را بر آن داشت که نتیجه بگیرد بیمارى بوسیله نوعى عامل سرایتکننده منتشر مىشود.
این نظریه اى بود که در جریان بروز همهگیرى وبا در سال ۱۸۵۴ در لندن صحت خویش را به نحو تکان دهنده اى به اثبات رساند.
آبهاى مشکلآفرین
جان اسنو پزشک ساکن محله سوهوى لندن معتقد بود که آب آلوده علت همهگیرىهاى قبلى وبا در جنوب پایتخت بود و متوجه شد که علائم آن با بیمارىهاى منتقل شونده از راه خوردن آب و غذا سازگارى دارند.
ظرف سه روز پس از شروع همهگیرى جدید بیش از صد نفر در همسایگى اسنو درگذشتند. با وجود آنکه دیگران فرار را برقرار ترجیح دادند، اسنو در لندن باقى ماند و به امید اثبات نظریهاش به جمع آورى اطلاعات پرداخت.
اسنو با تعیین محل هر مورد از بیمارى دریافت که بیشتر موارد مرگ در فاصله کوتاهى از پمپ آب واقع در پیچ خیابان "برود" به سمت خیابان کمبریج اتفاق افتاده بودند. او یافتههایش را نزد مسئولان کلیساى محلى برد و آنها را قانع کرد که شیر روى پمپ را بردارند. ظرف چند روز همهگیرى متوقف شد و اسنو را متقاعد ساخت که علت را یافته است.
لیکن متقاعد ساختن دیگران کار بسیار دشوارترى بود. یک گزارش رسمى به این نتیجه رسید که دادههاى اسنو براى اثبات ادعاهایش درباره عفونت منتقل شده از طریق آب کافى نیستند. بدین ترتیب شیرهاى آب باز ماندند و فاضلاب باز لندن همچنان به آلوده ساختن منابع آب ادامه داد.
مطالعه پیشگام اسنو با معیارهاى امروزى مطالعه سادهاى به حساب مىآید، در هر صورت مورد مرگبارى از رابطه علت و معلول بود که لااقل خود وى را نسبت به وجود چنین رابطه اى متقاعد ساخت.
در اواخر دهه ۱۸۵۰ کار بزرگى براى ساختن سیستم فاضلاب لندن آغاز شد و تنها با گذشت یک دهه آب غیرآلوده عملاً در دسترس تمام اهالى لندن غیر از اهالى شرقى آن قرار گرفت و همین منطقه بود که در سال ۱۸۶۶ یک همهگیری وبا منحصرا در آن روی داد.
حدود یک سده قبل با طرح روش هاى آمارى براى استخراج بینش و بصیرت راجع به حوادث مربوط به سلامتى تحول شگرفى در علم اپیدمیولوژى آغاز شد.
در سال ۱۹۱۲ جانت لین کلیپون در دانشکده پزشکى لندن مطالعه سرنوشت ساز خویش را بر روى دو گروه (یا به اصطلاح علمى دو "کوهورت" cohort) شیرخواران که با شیر گاو و شیر مادرشان تغذیه مى شدند، بیشتر ساخت.
جانت کلیپون به این نتیجه رسید که کودکانى که از شیر مادران خود تغذیه مىشدند وزن بیشترى پیدا مى کردند و از روش هاى آمارى براى اثبات این نکته استفاده کرد تا نشان دهد که این تفاوت صرفاً از روى تصادف نبود.
وى همچنین به تحقیق در این زمینه پرداخت که نکند چیزى غیر از شیر موجب این تفاوت شده است. اثرى که اصطلاحاً "مخدوش کننده" (Confounding) خوانده مىشود. لین کلیپون با نشان دادن قدرت مطالعات کوهورت نوع دیگرى از تحقیق اپیدمیولوژی - تحت عنوان "مورد شاهد"ى (case - control) - را ابداع کرد.
وى در سال ۱۹۲۳ به عنوان بخشى از جستجوى علت و درمان سرطان بوسیله دولت وضعیت صدها زن با سابقه سرطان پستان به اصطلاح "مورد"ها را دنبال کرده. آنها را با زنانی که فاقد این بیمارى ولى از سایر جهات و حتى المقدور شبیه بودند - یا "شاهد"ها - مقایسه نمود. به این ترتیب لین کلیپون توانست به عوامل خطر بسیار، از جمله تعداد فرزندان و سن یائسگى پى برد که امروز هم اهمیت خود را از دست ندادهاند.
و بالاخره در مطالعات کوهورت تاریخ ساز دیگرى که نتایجش در سال ۱۹۲۶ انتشار یافت، لین کلیپون نشان داد که درمان سریع کلید بقا در زنان مبتلا به سرطان پستان است. با این حال، به رغم پیشرفت هاى عظیم، کارهاى درخشان وى نتوانست تاثیرى را که باید برجا گذارد - که تا حدى به خاطر ازدواج وى مدت کوتاهى پس از این مطالعات و کنار گذاشتن مطالعات علمى، بدون این که دستیارى داشته باشد که راهش را دنبال کند - بود.
توسعه اپیدمیولوژى
تا سال هاى دهه ۱۹۵۰ پژوهشگران دیگر نیز رویکردهایى چون کوهورت و مورد - شاهدى را بار دیگر کشف و در بررسى هایشان پیرامون مباحث عمده پزشکى به کار گرفته بودند.
در انگلستان، افزایش چشمگیر موارد سرطان ریه _ بیمارى اى که به طور طبیعى نادر است - "ریچارد دال" و "آستین بردفورد هیل" را واداشت که اقدام به مطالعه مورد- شاهدى به منظور یافتن علت آن نمایند.دال و هیل با متناظر کردن ۱۴۶۵ فرد مبتلا به سرطان ریه با تعداد مشابهى از کسانى که دچار این بیمارى نیستند عامل کلیدى بروز این سرطان را آشکار ساختند: سیگار کشیدن.
رابطه مشابهى هم بین سیگار و بیمارى قلبى در سال ۱۹۶۰ در پى یک مطالعه کوهورت که از سال ۱۹۴۸ بوسیله "موسسات ملی بهداشت" (NIH) ایالات متحده آغاز شده بود، دریافت شد.
جزئیات راجع به بهداشت و شیوه زندگى ۵۰۰۰ مرد و زنى که در ایالت شهر فرامینگهام ایالت ماساچوست زندگى مىکردند، به منظور یافتن عوامل خطر بیمارى هاى قلبى جمع آورى شدند.
"مطالعه قلب فرامینگهام" نیز به سرعت فشار خون بالا، چاقى و کلسترول را به عنوان عوامل دست اندرکار بیمارى قلب شناسایى نمود و علاوه بر این اهمیت رژیم غذایى و ورزش براى سلامتى تاکید کرد.
این مطالعه، در کنار تعداد دیگرى از مطالعات اپیدمیولوژیک پیرامون آثار ناشى از همه چیز از قهوه و استفاده از گوشىهاى موبایل گرفته تا نوع شخصیت و موقعیت اجتماعى، هنوز هم ادامه دارد.
نتایج اغلب شگفتى آورند: مثلاً مطالعهاى درازمدت در بخشهاى اداری انگلستان ثابت کرده که بیمارى قلبى ناشى و همراه با استرس (فشار روحى) در بین کسانى که پایینترین شغلها را دارند بیشتر است.
برخى نیز کاملاً گیج کنندهاند - مثل این امکان که قرار نگرفتن در معرض میکروب ها در دوران کودکى خطر بروز حساسیت ها و آسم را در آینده افزایش مى دهد. این "فرضیه پاکیزه بودن" که نخستین بار در سال ۱۹۸۹ مطرح شد هنوز هم مورد اختلاف نظر زیادى است.
اپیدمیولوژى همچنان در شکل گیرى سیاست هاى بهداشت ملى نقش دارد. مطالعات درباره موارد سرطان ریه و بیمارى قلبى در میان افراد غیرسیگارى که با سیگارى زندگى مىکنند - به اصطلاح "سیگارىهاى منفعل" - موجب جنبش هاى جهانى براى ممنوع ساختن مصرف دخانیات شده اند.
کارگران در صنایع بىشمار هم اکنون از بهداشتى به مراتب بهتر از گذشته بهره مى برند. که این حاصل مطالعات اپیدمیولوژیک پیرامون خطراتى که سلامتى این افراد را در اثر قرار گرفتن در معرض هرچیزى از پشم شیشه طبیعى گرفته تا غبار چوب تهدید مى کنند، است.
امروز قلمرو اپیدمیولوژى تمام دنیاست. چرا که مراتب الگوهاى غیرمعمول بیمارى ها است و از بروز عفونت هاى مرگبار جدید خبر مى دهد.
افزایش گیج کننده و معماوار موارد مرگ و میر ناشى از اشکال غیرمعمول عفونت هاى ریوى (ذات الریه) و سرطان در بین معتادان و همجنسگرایان در آمریکا در اواخر دهه ۱۹۷۰ پیش درآمد همه گیرى جهانى بیمارى ایدز بود. سال گذشته اپیدمیولوژیست ها نقش کلیدى در پیشگیرى از پخش ویروس "سندرم ریوى حاد و شدید" (سارس) ایفا کردند.